- پاک زن
- زن پاک زن پاکدامن عفیفه کریمه محصنه طاهره
معنی پاک زن - جستجوی لغت در جدول جو
- پاک زن
- زن پاک، زن پاک دامن، زن عفیف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاکیزه تن پاک بدن، پارسا پا کجامه عفیف مقابل ناپاک تن، نیک اندام نیکو اندام نیکچهر
پاکیزه تن، کسی که تن و بدنش آلوده نباشد، کنایه از پارسا، عفیف، کنایه از نجیب و اصیل، کنایه از نیکواندام
((کُ))
فرهنگ فارسی معین
ماده پلاستیکی نرمی که در کارخانه به صورت قالبی ساخته شده است و برای پاک کردن نوشته به کار می رود
پدرزن خسر خسوره خسور ابوالزوجه
آنتی بیوتیک
پتکدار
کسی که در قایق پارو زند تا حرکت کند
کسی که با پارو قایق را بحرکت در آورد پارو زننده
لگد زدن با پای زدن
پاک فطرت پاک جبلت پاک اندیشه
پاگیزه گردیدن، طهارت، طاهر شدن، تطهر پاک گردیدن پاکیزه گردیدن طاهر شدن طهارت طهر، منزه بودن تبارک تقدیس، از حیض بر آمدن قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز بسن یاس نرسیده است اقراء، صفای باطن یافتن، انجلا پس از خسوف و کسوف، سترده شدن زدوده شدن زایل شدن، یا از عیب یا عوار پاک شدن، برائت یافتن، یا از وام و جز آن پاک شدن، پرداختن آن برائت
پاک درون پاک باطن پاک سریرت
پاک گفتار درست گفتار
پاک گفتار پاک سخن راستگوی
آنکه ذهنی پاک دارد
پاک گهر پاک نژاد
پاک درون پاک باطن، جان پاک
پاکیزه تنی پارسایی عفت
آنکه نظری پاک دارد آنکه عمل کسان را حمل بصحت میکند
تمیز، بی آلایش
پاک کردن
آنکس که اعتقاد پاک دارد
کسی که ساز زند نوازنده، تار زن
کسی که جاز نوازد
دادزن
پشتک زننده، چهار پایی که بسبب مرض پشتک رفتار معیوب دارد و پای زند
یک بار دود سیگار وغلیان و چپق وچیزی بدهان و گلو در کشیدن یک بار دود دادن سیگار و چپق و قلیان و غیره کشیدن دود کشیدن با نفس عمیق سیگار را کشیدن
عجوزه، زن کهنسال
نوازنده تال
نوازنده تار (آلت موسیقی)
آنکه لاف بزند، خودستا
پاکیزه خوی، خوش خلق، خوش خو